خاطرات...

ساخت وبلاگ

با هر صدا و هر بهونه ای به یادم میای ...

چجوری میشه اون همه خاطره قشنگ رو فراموش کرد؟

شیراز... وقتی که با منو حلیمه مسابقه دو گذاشتی نزدیک بیمارستان نزدیک اون باغ که عکسای خوشگل گرفتیم ...

شیطونی هات حتی ناز کردنات همه و همش یادمه اشکم سرایز میشه ... توی عمرم تا حالا تا این حد ناراحت و دل سوخته نبودم از اینکه ندارمت از اینکه مال من نیستی از اینکه اون همه خاطره فقط یه خطره باقی موند و رویامون به واقعیت نرسید حیف حیف حیفففف رستوران فرایدی دبی یادش بخیر مک دونالد توی هتل یادش بخیر 

ای بابا دیگه اون آغوش پر از احساس رو ندارم با کلی عشق و ذوق بقلششششس کنمممم فشارش بدم نو بقلم و ولش نکنمممم حیف حیییففففف 

چرا چرا چررررا گذاشتی به این روند ادمه بدممم چرا نیومدی همه چیزو درست کنیییی حتیییی وقتی که قلبت رو شکستم باید تلاشتو میکردددی دیدددددی بخدا پشیمونیمو دیددددددی حرصم میگیرررره از این حرصممم میگیرررره گذاشتی به حماقتم ادامه بدم و نیومدی نجاتم بدی نیومدی ...

عشق وجود دارد ...
ما را در سایت عشق وجود دارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majnoonbo بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 7 آبان 1399 ساعت: 13:56